تاریخ انتشار: ۱۳:۰۱ - ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

بروکراسی سرکوب چگونه کار می‌کند؟ | بازخوانی دوران استالین از وعده‌های انقلاب تا «وحشت بزرگ»

حکومت استالین در دهه ۱۹۳۰ دست به یک کشتار گسترده و حیرت‌انگیز شد؛ میلیون‌ها انسان اعدام و ناپدید شدند، بسیاری نیز به اردوگاه‌های کار اجباری تبعید گشتند. اغلب قربانیان نیز از افراد انقلابی و کمونیستی بودند که در انقلاب اکتبر نقشی فعال داشتند. اما چه سازوکار بی‌نام و بی‌چهره‌ای بود که چنین جنایتی را ممکن کرد.

بروکراسی سرکوب چگونه کار می‌کند؟ | بازخوانی دوران استالین از وعده‌های انقلاب تا «وحشت بزرگ»

رویداد۲۴| علی نوربخش- انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ بساط حکومت تزار‌ها را برچید و وعده برپایی نظمی نوین را به شهروندان روسیه داد. ولادمیر ایلیچ لنین، پس از سال‌ها جنگ داخلی و بی‌ثباتی سیاسی، با اتکای به حزب بلشویک و طبقه کارگر قدرت را در مسکو متمرکز ساخت. اما مرگ زودهنگام او در ۱۹۲۴ خلاء عظیمی در رهبری حزب و دولت برجا گذاشت. در این فضای رقابتی و بحران‌زده، یوزف ویساریونوویچ جوگاشویلی، که بعد‌ها به استالین شهرت یافت، با صبر و سیاست‌ورزی منحصر‌به‌فرد، موقعیتش را تثبیت کرد و بدل به رهبر بلامنازع شوروی. یکی از قدرتمندترین انسان‌ها تمام دوران‌ها بدل شد.

استالین، برخلاف دیگر هم‌قطاران لنین، نه نظریه‌پرداز و فردی تئوری‌خوانده بود و نه محبوبیت یک رهبر خلقی را داشت. قدرت او در سازماندهی بوروکراتیک، شناخت ضعف‌ها و اختلافات رقبایش، و مهارت در استفاده از حزب کمونیست برای حذف آنها نهفته بود. او با تصاحب مقام دبیرکلی حزب، شبکه‌ای از وفاداران و کارگزاران مطیع را در سراسر ساختار اداری و امنیتی شوروی گسترش داد و با حذف سیستماتیک مخالفان، گام به گام به اوج قدرت مطلق رسید.

فضای سیاسی و اجتماعی شوروی؛ گره‌گاه اضطراب و آرمان

حکومت انقلابی وضعیتی شکننده داشت. با پایان دوره سیاست‌های نپ و آغاز برنامه‌های پنج‌ساله، کشور وارد عصر صنعتی‌سازی شتابان، ملی‌کردن ابزار عمومی تولید، و جمعی‌سازی اجباری کشاورزی شد. طرح‌های عظیمی، چون ساخت کارخانه‌های بزرگ، شهر‌های صنعتی، خطوط راه‌آهن و سد‌ها با تبلیغات گسترده و بسیج ملی آغاز شد. دستگاه تبلیغاتی حزب، مردم را به شرکت در بنای «آینده سوسیالیستی» فرا می‌خواند. اما واقعیت زیر پوست این تبلیغات چیز دیگری بود: قحطی و گرسنگی گسترده، شورش و مقاومت در روستاها، مهاجرت‌های اجباری و بحران‌های هویتی عمیق.

در همین سال‌ها، ساختار قدرت شوروی به‌واسطه بی‌اعتمادی عمیق میان رهبران و نیز خاطره بی‌ثباتی انقلاب و جنگ داخلی، بیش از هر زمان دیگر متمرکز و امنیتی شد. حزب کمونیست، دولت، و نیرو‌های امنیتی، حلقه‌ای به‌هم پیوسته از کنترل، نظارت، و مجازات ساختند. ئ استالین با تکیه بر همین ساختار و با مهارت در بازی‌های درون‌حزبی، رقبای دیرینه‌اش، چون تروتسکی، زینوویف، کامنف و بوخارین را یک به یک از صحنه حذف کرد.

تثبیت سهمناک‌ترین دیکتاتوری تاریخ

قدرت استالین در آغاز دهه ۱۹۳۰ به حد دیکتاتوری مطلقه رسید. ساختار حزبی که به اسم دیکتاتوری پرولتاریا بنا شده بود، عملا به دیکتاتوری شخصی بدل شد. استالین شبکه‌ای پیچیده و گسترده از مدیران، کمیسر‌ها و ماموران امنیتی را در جای‌جای ساختار حکومت و جامعه نشاند. توده‌های مردم هر روز زیر نگاه سنگین دستگاه‌های امنیتی، سانسور و تبلیغات زندگی می‌کردند. سازمان‌های زیرمجموعه پلیس سیاسی (کا. گ. ب) به‌طور مداوم از افراد جامعه جاسوسی می‌کردند و حتی کوچک‌ترین رفتار‌های فردی را تحت نظر داشتند.

در همین دوره، با آغاز پروژه کلکتیویزه‌کردن کشاورزی، مقاومت گسترده دهقانان و اقلیت‌های ملی با خشونتی سازمان‌یافته سرکوب شد. میلیون‌ها دهقان، موسوم به کولاک‌ها، به اتهام ثروتمندی و ضدیت با انقلاب، از زمین و خانه رانده شدند. موج گسترده‌ای از قحطی در اوکراین، قزاقستان و بخش‌هایی از روسیه قربانی گرفت. قحطی هولودومور در اوکراین که به کشته شدن میلیون‌ها نفر انجامید، یکی از فجایع بزرگ قرن بیستم بود.

«وحشت بزرگ»: اوج خشونت


بیشتر بخوانید:

تمامیت‌خواهان چگونه مغزشویی می‌کنند؟

 شوروی پس از لنین/ میراث استالین برای سرزمین تزارها چه بود؟


سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ به دوره‌ای در تاریخ شوروی شهرت یافت که در آن ترور و پاکسازی سیاسی و اجتماعی به اوج رسید. این دوره را «وحشت بزرگ» می‌نامند. استالین با القای فضای ترس و تهدید دائمی، بوروکراسی حزبی و نهاد امنیتی را به ابزاری برای حذف گسترده‌ترین طیف‌های جامعه بدل ساخت.

محاکمات نمایشی موسوم به «محاکمات مسکو»، شماری از شناخته‌شده‌ترین رهبران انقلاب و مدیران بلندپایه را به اتهامات واهی و دروغینی مانند جاسوسی، خرابکاری و توطئه براندازی محکوم به مرگ یا حبس کردند. در همین سال‌ها، بخش بزرگی از کادر رهبری ارتش سرخ_از مارشال میخائیل توخاچفسکی تا ده‌ها ژنرال و هزاران افسر_دستگیر، اعدام یا به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شدند. ارتش شوروی برای سال‌ها از کمبود فرماندهان کارآزموده رنج برد.

«پاکسازی» استالین تنها به سیاستمداران و نظامیان محدود نشد. سرکوب به سراسر جامعه نفوذ کرد: هنرمندان، نویسندگان، دانشمندان، معلمان، مهندسان، و حتی کارمندان جزء، هدف قرار گرفتند. تنها یک گزارش کوچک، یک انتقاد، یا حتی یک شوخی کافی بود تا کسی با اتهام «دشمن خلق» رو‌به‌رو شود. دستگاه قضایی و دادگاه‌های ویژه‌ای که «ان. کا. و. د» نام داشتند، با سرعت و بی‌رحمی تمام، پرونده‌ها را در عرض ده الی بیست دقیقه بررسی و احکام اعدام را صادر می‌کردند.

سازوکار اداری شرارت؛ سهمیه‌بندی مرگ

در تابستان ۱۹۳۷، فرمان مخوف شماره ۰۰۴۴۷ از سوی «ان. کا. و. د» صادر شد. این فرمان، فهرستی از سهمیه‌های اعدام و تبعید برای هر منطقه و استان شوروی تعیین می‌کرد. روسای محلی «ان. کا. و. د» موظف بودند ظرف چند ماه، هزاران نفر را به اتهام ارتباط با دشمنان، خرابکاری یا «رفتار ضدانقلابی» دستگیر کنند. در عمل، بسیاری از این سهمیه‌ها با تکیه بر گزارش‌های ساختگی، تسویه‌حساب‌های شخصی، یا حتی ایجاد رعب روانی در جامعه پر می‌شد. سیستم بازجویی، شکنجه و اعتراف‌گیری، مکانیزمی خودگردان یافت: پلیس امنیتی برای اثبات کارآمدی و وفاداری خود، مرتب آمار بازداشت و اعدام را بالا می‌برد.

طبق اسناد منتشرشده، در این موج کشتار بیش از یک و نیم میلیون نفر بازداشت شدند و دست‌کم ۶۸۱ هزار نفر اعدام گشتند. صد‌ها هزار نفر دیگر به گولاگ‌ها_اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری و آسیای مرکزی_تبعید شدند. میلیون‌ها خانواده بی‌سرپرست یا از هم پاشیده شدند. پاکسازی‌های قومی، شامل لهستانی‌ها، آلمانی‌ها، کره‌ای‌ها، فنلاندی‌ها و بسیاری دیگر، نیز با خشونتی سرد و بی‌رحمانه اجرا شد. ماشین مرگ شوروی در دهه ۱۹۳۰، با سرعتی بی‌سابقه، جامعه را به فضایی از بی‌اعتمادی و رعب بدل کرد.

پیامد‌های اجتماعی، سیاسی و روانی

پس از موج‌های اصلی پاکسازی، ساختار رهبری حزب و دولت عملا از هرگونه صدای مستقل، نقد و ابتکار تهی شد. وفاداری، محافظه‌کاری و ترس جای خلاقیت و شجاعت را گرفت. طبقه روشنفکر و تخصصی شوروی به شدت آسیب دید. بسیاری از دانشمندان، نویسندگان، مدیران و معلمان یا اعدام شدند، یا برای همیشه ساکت گشتند. هنر، فرهنگ و اندیشه، زیر سایه رئالیسم سوسیالیستی و سانسور خفقان‌آور تحلیل رفت. بی‌اعتمادی در میان مردم و حتی در درون خانواده‌ها نفوذ کرد. پدیده «گزارش‌چینی» به سازوکاری رایج بدل شد؛ کودک علیه پدر، دوست علیه دوست، و همکار علیه همکار. فرهنگ ترس و انفعال، تا نسل‌ها در جان جامعه شوروی باقی ماند.


بیشتر بخوانید: تاریخ انقلاب چین به رهبری مائو / دهقانان چگونه توانستند شهرها را تصرف کنند؟


در سیاست، حزب کمونیست به ارگانی کاملاً یکدست و مطیع بدل شد. استالین، تنها تصمیم‌گیر نهایی، نظامی ساخت که هیچ مخالفتی را برنمی‌تابید و ماشین امنیتی را تا عمق جامعه گسترانید.

قدرت شرارت؛ از حضور روزمره تا مهندسی اجتماعی

وقتی هانا آرنت، اندیشمند ژرف‌اندیش قرن بیستم، مفهوم «ابتذال شر» و «شرارت سازمان‌یافته» را صورت‌بندی کرد، تجربه‌اش تنها به هولوکاست یا نازیسم محدود نبود. پروژه بزرگ او این بود که نشان دهد چگونه در دنیای مدرن، شر می‌تواند چنان در ساختار‌های بوروکراتیک، زبان اداری و مناسبات روزمره حل شود که انجام فاجعه، به امری عادی، قابل پیش‌بینی و حتی شغلی بی‌روح بدل گردد.

در روایت آرنت، لحظه‌ای که انسان‌ها مسئولیت فردی و داوری اخلاقی را به ماشین اداری یا «وظیفه» می‌سپارند، راه برای گسترش شر گشوده می‌شود. این شر نه حاصل تصمیم دیوانگان جنایتکار یا هیولا‌هایی تک‌افتاده، که نتیجه ترکیب ساختار قدرت، اطاعت، و حذف تدریجی قضاوت فردی است. او در کتاب «آیشمن در اورشلیم»، با توصیف رفتار یک بوروکرات آلمانی، نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین جنایت‌ها می‌توانند از دل تصمیمات «عادی» اداری و انفعال اخلاقی برآیند. در تجربه شوروی، به‌ویژه پاکسازی‌های استالینی، همین منطق با شدتی بی‌سابقه آشکار شد. دستگاه سرکوب شوروی، نه با اتکای صرف به وحشی‌گری فردی یا ارعاب کور، بلکه به‌وسیله نهادها، آیین‌نامه‌ها، دستورالعمل‌ها و سهمیه‌ها، خشونت را صنعتی، تخصصی و روزمره ساخت.

«فردیت» در سلسله‌مراتب این ماشین، رنگ می‌باخت و تصمیمات اخلاقی زیر بار دستورالعمل‌ها، ترس از برچسب «دشمن مردم» یا حتی ساده‌ترین منافع اداری، محو می‌شد. آرنت معتقد است این نظام‌ها نه‌تنها مجریان را از بار مسئولیت رها می‌کنند، بلکه وجدان جمعی را نیز با زبان و منطق «قانون»، «امنیت» و «انقلاب» مسخ می‌سازند. در فضای پاکسازی‌ها، اطاعت به فضیلت بدل شد و پرسشگری، نشانه خیانت و خطر.

زبان، روایت، حذف قضاوت فردی

در ایدئولوژی شوروی، واژه‌هایی، چون «دشمن خلق»، «عنصر ضدانقلابی» یا «خرابکار» بدل به مفاهیمی انعطاف‌پذیر و همه‌گیر شدند که می‌توانستند هر کس و هر جمعی را هدف قرار دهند. در اسناد بازجویی و محاکمات، زبان رسمی چنان ضدانسانی بود که قربانی و مجری را در یک جهان واژگون‌شده فرو می‌برد. بازجو‌ها به‌جای گفت‌و‌گو، متن اتهام‌نامه‌ها را بی‌هیچ تأملی می‌خواندند و متهمان در دایره وحشت، اعتراف به گناه‌هایی می‌کردند که نه واقعاً رخ داده بود و نه حتی خودشان آن را باور داشتند. آرنت هشدار می‌دهد که هرگاه زبان رسمی یک حکومت از مفاهیم انتزاعی و قالب‌های خشک بوروکراتیک اشباع شود، حساسیت اخلاقی جامعه رو به زوال می‌رود. در این وضعیت، حتی فجیع‌ترین اعمال را می‌توان به سادگی «اقدام انقلابی» یا «ضرورت تاریخی» نامید و مسئولیت را بر گردن ساختار‌ها انداخت.

شرارت سیال؛ زیگموند باومن و مفهوم پردازی نوین از بحث آرنت

زیگموند باومن برای فهم شرارتی که در حکومت‌هایی مانند شوروی استالین دیده شده، از مفهوم «سیالیت» بهره می‌گیرد و بحث آرنت را تکمیل می‌کند. «سیالیّت» در نگاه باومن، یعنی بی‌ثباتی، انعطاف‌پذیری و توانایی نفوذ شر به هر شکاف و هر بستر اجتماعی.

برخلاف خشونت‌های سنتی که چهره‌ای آشکار و ایستا داشتند و عاملان و قربانیان آن روشن و قابل شناسایی بودند، شر در جهان مدرن ماهیتی سیال می‌یابد: مرزهایش لغزنده، صورت‌هایش متغیر، و محل ظهورش پیوسته در حال تغییر است. سیالیت شر به این معناست که خشونت و بی‌رحمی می‌تواند در لایه‌های نامرئی جامعه جاری شود؛ شکل خود را مطابق با مناسبات اداری، فناوری‌های نوین یا حتی عادات روزمره تغییر دهد و بی‌آنکه همیشه قابل رؤیت باشد، گسترش یابد.

در این وضعیت، مسئولیت میان هزاران نفر تقسیم می‌شود، مجریان به «چرخ‌دنده» تبدیل می‌شوند و قربانیان در ازدحام فرم‌ها، مقررات و عادت‌ها بی‌نام و بی‌چهره می‌مانند. در تجربه پاکسازی‌های استالینی، سیالیت شر به‌روشنی نمود می‌یابد. خشونت دیگر صرفاً در دفاتر امنیتی یا سلول‌های بازجویی اتفاق نمی‌افتد؛ بلکه در روابط میان همسایگان، در تصمیم‌های اداری، در سکوت کارمندان و حتی در نگاه‌های پرهیزکارانه اعضای خانواده جاری می‌شود.

سیستم استالینی با ایجاد ترس و بی‌اعتمادی، جامعه را به مجموعه‌ای از اتم‌های منزوی بدل می‌سازد که هرکدام برای بقا ناچار به مشارکت، سکوت یا چشم‌پوشی از رنج دیگران‌اند. این‌جاست که شر سیال می‌شود: نه یک واقعه منفرد، نه یک سیاست مقطعی، بلکه جریان پنهان و پیوسته‌ای که از هر منفذ جامعه عبور می‌کند و در هر فرصت، چهره عوض می‌کند. باومن در آثارش هشدار می‌دهد که تقسیم وظایف، بی‌نام‌سازی قربانی و عقلانی‌سازی خشونت، سه رکن اصلی شر سیال در جهان مدرن است.

در ماشین پاکسازی شوروی، این سه‌گانه عینیت یافت: فرمان از بالاترین سطح صادر می‌شد، اما اجرا در دستان هزاران مأمور جزء، دفتردار و نگهبان قرار داشت. قربانیان نه به‌عنوان انسان‌های منحصر‌به‌فرد، بلکه به‌مثابه عدد، سهمیه، یا یک پرونده اداری حذف می‌شدند. همه‌چیز تابع زبان بی‌احساس دستورالعمل‌ها و ارقام بود.

در این نظم شرارت در دل بوروکراسی و روابط اجتماعی جریان می‌یابد؛ هرکس تنها قطره‌ای از آن است، اما حاصل جمع، توفانی از حذف، وحشت و ویرانی پدید می‌آورد. باومن یادآور می‌شود که این شکل از شرارت، دقیقا به این دلیل خطرناک است که عادی می‌شود: خشونت و بی‌رحمی نه به عنوان بحران، که به عنوان قاعده، شرط ادامه زندگی و حتی معیار شایستگی تعریف می‌گردد. بدین‌سان، پاکسازی‌های استالینی نه‌تنها فاجعه‌ای سیاسی و انسانی، بلکه نشانه‌ای از فروپاشی اعتماد و همبستگی شهروندان بود.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ جهان
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۹
0
0
بابا استالین هر شیطانی بود یه کشور عقب افتاده رو به آمریکا رسوند، فساد از سر و کول شوروی بالا نمیرفت، هرکس لااقل شغلی و درآمد ثابتی داشت، آخه چی رو با چی مقایسه میکنید.
ناشناس
|
Canada
|
۲۰:۰۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۹
0
0
سالها بعد مشابه این رویدادها و اتفاقات متتها در ایران نوشته خواهد شد ...عجب رسمیه این رسم زمانه ..
نظرات شما